تیم برنامه نویسی Mr App

خلاصه سریال اکیا(کاراسودا) قسمت 60


سریال اُکیا

خلاصه قسمت ۶۰ اکیا:

کمال داریم عامر فهمیده داریم درباره ی اون شب اطلاعات به دست میاریم قبل ما کارن رو گیر اورده کمال: خب حالا فهمیدیم اکیا: این بیخیالیت منو دیوونه میکنه کمال: بیخیالی نیست واقع بینیه اکیا: میدونی ما از چی مطمعنیم؟ مطمعنیم که عامر میوفته دنبالمون و هر کاری میکنه که مارو گیر بیندازه کمال:کارن ی چیزی میدونه عامر هم میترسه اکیا: الان چیکار کنیم؟ کمال: تو برو پیش اوزان منم میرم دنبال زینب بعد ماسک عامرو اروم اروم در میاریم گوشی اکیا زنگ میخوره عامر بود اکیا میگه ی خبر بدی شنیدم اوزان خودکشی کرده بیمارستانه عامر:من مشکلاتتونو هی حل میکنم سویدره خرابش میکنه اکیا قطع میکنه زینب میره پیش صالح صالح راش نمیده زینب میگه من کسی رو ندارم برم پیشش میره خونه صالح صالح میگه قلبمو شکوندی بعد زنگ میزنه کمال میگه خواهرت اینجاست اکیا میره پیش اوزان زینبو میبره ی جایی ازش میپرسه کمال: چرا اینکارو کردی؟ واقعا اوزانو دوست داری؟ همین الان بگو چون دوست نداشته باشی بد میشه زینب میگه دوستش دارم کمال: چرا به من نگفتی؟ زینب: اون روز که اومدم شرکت میخواستم بهت بگم که پشیمون شدم گفتم مخالفت میکنی کمال: اگه دوستش داری جلوتو نمیگیرم فقط ی شرط داره باید خونتو عوض کنی خودم برات خونه میگیرم نمیزارم پیش ویدا و عامر باشی الانم میبرمت پیش شوهرت عامر به اکیا میگه بیا بیرون بهش میگی میای بریم بیرون اکیا میگه من میخوام پیش اوزان بمونم زینب و کمال میرن بیمارستان ویدا میگه خوش اومدی ممنون کمال اوردیش کمال: من به خاطر شما نیوردمش به خاطر خواهرم اگه اذیتش کنید بد میبینید که عامار میاد میگه عامر: کمال خان خانوادم جمعن عروس عزیزمون برگشت همه منتظرت بودیم . ما رو با خانواده سویدره تنها میزارید زینب میتونستی باور کنی اوزان خودکشی میکنه؟ زینب میگه نه من به خاطر اوزان نرفتم عامر: میدونستم همینو میگی کمال: میخوای چیکار کنی احساساتتو نشون بدی برای خانواده سویدره مهم نیست عامر:میخوام بگم به نظرت زینب اوزان همو میشناسن کمال: میخوای چی بگی عامر: تا به حال به گذشتشون دقت کردی اوزان ی شیطونی کرده بود میترسم دختره رو ناراحت کنه اکیا: زینب برو پیش اوزان کمال: هر چی باشه خطاهای تو بیشتره عامر: خیلی مطمعنی کمال: شبت خوش عامر خان عامر: این کمال جوگیر شده فکر کردم عقلشو از دست داده عامر اکیا رو میبره ی جایی و میگه یادت اومد پیاده شو ضهیر به کمال خبر میده کمالم میگه اکیا نمیتونه اونجا بمونه و میره از خونه چرا از من فاصله میگیری؟ اکیا: چون اون دختره اینجاست قبرش نترسیدی گیر بیفتی البته تو فکر اینجاشم کردی عامر: اره قبرش اینجا نیست اکیا: پس کجاست؟! عامر: بعد چند سال بازرسی میکنی میاد حرف بزنه که بابای عامر زنگ میزنه میگه چرا ورقه رو ناقص فرستادی سریع بیا شرکت عامر:بدشانسی باید بریم پایان

 خلاصه مذکور ، اختصاصی از تنها کانال رسمی سریال اکیا میباشد که در صورت استفاده (کپی) باید منبع رو ذکر کنید.

ارائه از تنها کانال سریال اکیا 

t.me/okeea_3rial

  انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 912

برچسب های مهم

دیدگاه های کاربران (0)

https://t.me/ailin_top

فروشگاه اینترنتی

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما